The Last Words, is the story of a woman who endured a passionate longing for a love that was of an anomalous essence. It was on this flight when she lost her poise and was pulled into an ominous experience that she had never imagined. It was in her stream of consciousness where she lost her sense of time and place, and it was with her flow of senses, perceptions, feelings, and memories that she expressed her last words.
رمانِ «چُنگیدن آخر» (آخرین سخن گفتن) به ماننده یِ حکایت وجودی است که مثل پیچکی به دورِ تکیه گاهی می پیچد. اما، در این پیچش است که شکلِ پیشینِ خودش را هم از دست می دهد؛ پس آن، به طرفِ تجربه هایِ حِسّی ای کشیده می شود که اندیشه یِ وجودیش هم گمانی از آن نداشت. در این جستجو است که مسافرِ سیال ذهن خودش می شود و زمان و مکان ها رنگ می بازند. حال سوهشی که در جانش ریخته شده است، و رای اوست و توان شکیبیدن را ندارد. پس آن، باز، در این گره خوردنِ واقعیت در خیال است که پیچیده در زندگیِ دوگانه ای سُر میخورد و به اَندروایِ کلمه ها در هم پیچیده می شود: «با سنگسار کلمه بود که دنیا شروع کرد به چرخیدن و با چشمهای باز بود که بودنش به چرخش در آمد و واژگون افتاد در ناباوری … دمِ بودن … در هر آنِ نبودن … شیفتگیِ دوست داشتن ….»